Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «ایران آنلاین»
2024-05-05@10:43:35 GMT

شیرینی مجلس عزا

تاریخ انتشار: ۲۲ فروردین ۱۴۰۱ | کد خبر: ۳۴۷۶۳۵۴۸

شیرینی مجلس عزا

«شادروان» دومین فیلم حسین نمازی پس از «آپاندیس» است. او پیش از این دو فیلم، چند فیلم کوتاه و سریال «حوالی پاییز» را کارگردانی کرده است.

روزنامه ایران:«شادروان» در اولین حضورش در چهلمین جشنواره فیلم فجر هم توانست رضایت منتقدان را جلب کند و هم در فهرست فیلم‌های منتخب تماشاگران جا گرفت. فیلم درباره دردسرهای یک خانواده پس از مرگ پدرشان است و به واسطه موقعیت دراماتیک قصه‌اش با خانواده‌ای در حاشیه شهر تهران همراه شده و معضلات آنها را نمایش می‌دهد.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

«شادروان» چند محور مضمونی از جمله عشق، فقر و  مشکل هویت مهاجران افغان را به یک اندازه پیش می‌برد. او در این فیلم تصویری متفاوت از مردم حاشیه‌نشین را منعکس می‌کند و در قاب‌هایی که بسته، زیبایی‌های بصری درون خانواده را تصویر می‌کند. حرف فیلم تلخ و گزنده است اما حسین نمازی نگاه و روحیه سرخوش خود را به روایت آورده و تلاش کرده تلخی محتوا به لحن سرایت نکند.

فیلم با وجود لحن طنزی که در روایت مشکلات دارد اما همان‌طور که کارگردان تأکید دارد فیلمی طنز نیست بلکه یک ملودرام شیرین است که عامدانه از لودگی پرهیز می‌کند تا فیلمی برای خانواده و متناسب با احوال امروز جامعه باشد و آن طور که هدف ساخت فیلم بوده مخاطب با حال خوب سینما را ترک کند. «شادروان» که از 25 اسفندماه و با یک هفته تأخیر به اکران نوروز پیوسته با وجود نداشتن تبلیغات شهری و تیزرهای تلویزیونی جزو پرفروش‌های سینماست. با حسین نمازی درباره این فیلم و جریان نقد در سینما گفت‌وگو کرده‌ایم که در ادامه می‎خوانید.

در گپ کوتاهی که پیش از شروع مصاحبه داشتیم درباره جایگاه نقد در سینمای ایران صحبت کردیم. گفت‌وگویمان درباره «شادروان» را با همین بحث شروع کنیم. تأثیر واکنش‌های متفاوت نسبت به فیلم در کارنامه فیلمسازی شما. در ایام جشنواره گاهی برخی اظهارنظرها در نقطه مقابل هم قرار می‌گرفت.
در خصوص نقدهایی که به فیلم های من می‌شود باید بگویم که نه هیچ نقد مثبتی من را آنچنان به وجد می‌آورد که واکنشی خاص نشان بدهم و نه هیچ نقد منفی آنقدر برایم مهم است که تأثیر بدی بر من بگذارد. می‌خوانم و می‌گذرم. برای خیلی‌ها هیاهو جذاب است، ولی اصلاً برای من جذاب نیست.

شهوت فیلمسازی ندارم و دوست دارم با خود فیلم ساختن کیف کنم. من واقعاً با «شادروان» کیف کردم. همچنان که با «آپاندیس» و با فیلم های کوتاه و سریالم کیف کردم. اساساً مشکل من با خیلی از نقدهایی که این روزها برای فیلم ها نوشته یا گفته می‌شود همین است که احساس می‌کنم خود سینما در مرحله عقب‌تری قرار گرفته است. انگار حواشی دور و برِ فیلم‌ها اصل شده است. خیلی وقت‌ها در نقدها هنر سینما مدنظر قرار نمی‌گیرد. مؤلفه مهم این می‌شود که چه کسی پشت فیلم است یا چه کسی آن را ساخته و احتمالاً اگر سازنده فیلم جایی پررویی کرده، وقتش رسیده که حالی از او بگیریم. این دیگر سینما و نقد فیلم نیست. به همین خاطر است که نقدهای منفی روی من که اتفاقاً در زندگی شخصی حتی از کوچک‌ترین اتفاقات لذت می‌برم، تأثیری ندارد. اصلاً دربین دوستانم معروفم به اینکه از لحظه لحظه زندگی‌اش لذت می‌برد، ولی در سینما عموماً بیشتر از مرحله شوتینگ لذت می‌برم، سر شوق می‌آیم از چیزی که خلق می‌شود. اتفاقات بعدش و اینکه چه کسی چه می‌خواهد بگوید چندان برایم مهم نیست، مهم برایم رضایت مخاطب هدفم است که عموماً این مخاطب هدف هم مخاطب عام است. در «شادروان» می‌خواستم فیلمی بسازم که حرفی داشته باشد و مخاطب عام آن را دوست داشته باشد و بخندد، در عین حال به لودگی نیفتد و شوخی بدی هم نداشته باشد، خانواده آن را ببیند و در این اوضاع کرونایی با سینما آمدن حالش خوب شود.


نقد سازنده کجای ماجرا قرار می‌گیرد؟ واقعاً در روند فیلمسازی‌تان تأثیری ندارد؟

اگر آن کلمه «سازنده» پشتش باشد و غرض‌ورزانه نباشد قطعاً می‌خوانمش و به آن فکر می‌کنم. نقدی که هم نقاط مثبت را دیده باشد و هم ایراد کار به‌صورت مشخص مطرح شده باشد.نقدهایی که با عبارات توهین‌آمیز نوشته شده، معلوم است طرف فقط چیزی نوشته که دیده شود. چند سالی است که این موج شکل گرفته که برخی فکر می‌کنند هر چقدر فحش بدهند و توهین کنند جذاب ترهستند، خیلی‌ها هم می‌خواهند عقده‌های خودشان را خالی کنند. منظورم صرفاً بعضی منتقدها نیست، بلکه خیلی از آدم‌های غیرمرتبط با سینما هم هستند. از نقدی که هم محاسن فیلم را دیده و هم نقاط ضعف را، استقبال می‌کنم. نقد برای همین است که بفهمی کجای کار درست است و کجایش غلط. البته که اساساً نقد سلیقه‌ای است. یعنی عنصری در فیلم ممکن است از نظر منتقدی منفی به نظر بیاید و از نظر دیگری همان عنصر بسیار هم مثبت باشد و این از قشنگی‌های سینماست. قرار نیست و اصلاً نمی‌شود که یک فیلم نظر همه مخاطبانش را جذب کند.


اظهارات آقای فراستی و پسندش از فیلم را چطور ارزیابی می‌کنید؟ این را نگذاشتید به حساب اینکه احتمالاً چه نگاهی پشت حمایت از فیلم وجود دارد؟

هیچ نگاهی وجود ندارد. من ارتباطی با آقای فراستی ندارم و یک بار هم او را از نزدیک ندیده بودم، احتمال هم می‌دادم از فیلم خوشش نیاید و مثل همه فیلم‌ها در مذمت آن بگوید. ساعت دو، سه بود که با تماس یکی از دوستانم از پخش برنامه خبردار شدم. فقط تماشا کردم، کسی که کنارم نشسته بود، گفت اینکه خیلی خوشش آمد. گفتم خب. گفت تو صورتت هیچ واکنشی نیست. گفتم به هر حال این هم یک نظری در مورد فیلم است. اتفاقاً در صحبت‌های آقای فراستی ایراداتی که به فیلم بود برایم جذابتر بود. بالاخره یک نفر بدرستی به من گفته بود که ضعف فیلم چیست، چیزی که خودم هم می‌دانستم و درست نقاطی از فیلم را می‌گفت که داخل سالن نمایش وقتی به آن سکانس‌ها می‌رسید عموماً سرم را پایین می‌انداختم، به هر حال خودم به‌عنوان کارگردان می‌دانم چه کار کردم. نکته جذاب برایم همین بود که آقای فراستی فهمیده بود من در کارگردانی چه کارها کرده‌ام. چه درمورد نقاط ضعف و چه درمورد نقاط قوت.


مخاطب چطور؟ اینکه مخاطب با فیلمتان ارتباط نگیرد، دلزده‌تان نمی‌کند یا برعکس از استقبال مخاطب آن رضایتی که می‌خواهید حاصل می‌شود؟

اصل موضوع همینجاست. من چیزی به‌عنوان سینمای شخصی را لااقل درمورد خودم قبول ندارم. سینما یک هنر جمعی است و مخاطب عام سینما اتفاقاً خیلی مهمتر است چرا که اساساً اقتصاد سینما با نظر آنها می‌چرخد. مخاطبی که خیلی تخصصی به سینما نگاه نمی‌کند، اگر از فیلم من خوشش بیاید، برایم دلنشین است. مخصوصاً در «شادروان» هدفم همین بود. اگر همین مخاطب فیلم من را دوست نداشته باشد از نظر من شکست است.


از همان ابتدا در نظر داشتید با نگاه به گیشه و پسند مخاطب یک فیلم بسازید؟

مخاطب همیشه برای من مهم بوده حتی زمان ساخت فیلم کوتاه. البته دوره‌ای یک اداهایی داشتم و فکر می‌کردم هیچ کسی نمی‌فهمد و فقط من می‌فهمم. فیلم کوتاه که می‌ساختم انتظار داشتم همه بفهمند، اگر کسی با آن ارتباط نمی‌گرفت به من برمی‌خورد و می‌گفتم مشکل از شماست که نمی‌فهمید من چه کار می‌کنم. جلوتر که رفتم، دیدم نه، برعکس؛ این من بودم که نمی‌فهمیدم. از آن موقع به بعد مخاطب برایم مهم شد. حتی فیلم‌های کوتاهم در اکران هنر و تجربه جزو پرمخاطب‌ترین‌ها بود. اصلاً سینما برای مخاطب عام است.


چطور از این طیف مخاطب و ذائقه‌اش شناخت دارید؟

مدام در جامعه هستم و ارتباط می‌گیرم. منتظر یک موقعیت هستم که بروم داخل زندگی آدم‌ها. به جز مطالعه و گوش کردن به پادکست‌ها برای شناخت بهتر شخصیت‌ها، یکی از برنامه‌های هفتگی‌ام همین است که در پارک‌ها همدم پیرمردهای بازنشسته‌ای باشم که دوست دارند با کسی حرف بزنند، آنها چیزهایی که در ذهن و دل‌شان است را تخلیه می‌کنند و من هم خیلی چیزها یاد می‌گیرم. در مراوده‌ام با آدم‌ها، در خیابان، پشت فرمان؛ فقط نگاه می‌کنم، برای آدم‌هایی که رد می‌شوند اسم می‌گذارم، تعیین می‌کنم کدام محله می‌نشیند، ازدواج کرده، بچه دارد یا نه، مشکلش چیست و... یعنی برای خودم قصه‌پردازی می‌کنم. این بازی هر روزه‌ام است. تمام افراد خانواده‌ام را هم تخلیه اطلاعاتی کرده‌ام، نشانده‌ام پای حرف زدن و بدون این‌که بدانند، صدایشان و خاطرات‌شان را ضبط کرده‌ام. خیلی از شخصیت‌های فیلم‌های من و خرده‌قصه‌هایش آدم‌های دور و بر خودم هستند. مثلاً در فیلم «آپاندیس» آن خانم که روی تخت خوابیده، زن داداش خودم است البته قصه‌اش فرق می‌کرد اما داستان گیر دادن مأمور بیمه به دفترچه او از ماجرایی می‌آمد که او تجربه کرده بود. داستان سریال «حوالی پاییز» هم همین طور، پدر، مادر، عمو و زن عمویم آن سال در مکه بودند و من درگیر حادثه منا بودم. در «شادروان» هم شبیه همین اتفاق برای ختم مادربزرگم افتاد. همه ما کار داشتیم و می‌خواستیم به کارهایمان برسیم؛ اما کلی میهمان آمده بود که قصد رفتن نداشتند و یک هفته‌ای هم ماندگار شدند. من همه اینها را لمس کرده‌ام و طبیعی است که در فیلم‌هایم سرازیر ‌شوند. اخیراً قرارداد خیلی خوبی داشتم برای یک فیلم پرهزینه‌. فیلمنامه را خواندم اما گفتم این مال من نیست، این آدم‌ها را نمی‌شناسم و کنسل کردم. احساس می‌کنم باید در مورد طبقه‌ای که می‌شناسم و از آدم‌هایش شناخت دارم، فیلم بسازم.


مردم حاشیه‌نشین «شادروان» را از کجا می‌شناسید. در سال‌های اخیر تصویری که از مردم حاشیه‌نشین در سینما دیده‌ایم چرک و نکبت بوده چه به لحاظ بصری و چه به لحاظ محتوایی. ولی نگاه شما به آدم‌های این منطقه متفاوت است. این تفاوت نگاه از کجا می‌آید؟

من این طبقه را به خوبی می‌شناسم. دوستانی دارم که برای همین منطقه بودند و دائم در خانه و زندگی‌شان بودم. من در یک خانواده از طبقه متوسط بزرگ شده‌ام اما به خاطر نوع مراوده من، دور و برم آدم‌های طبقه فرودست خیلی بیشتر بود تا طبقه متوسط. آنقدر که آدم‌های این قشر را می‌شناسم، شناختی از طبقه بالا ندارم اگر به من بگویند یک فیلم لاکچری برای طبقات مرفه بالای شهر بساز، می‌گویم بلد نیستم. به لحاظ فرهنگ معاشرتی، طبقه پایین‌تر را بهتر می‌شناسم و احتمالاً فیلم‌های بعدی‌ام هم مال آدم‌های همین طبقه است. ضمن این که موقعیت قصه ایجاب می‌کرد  آدم‌ها برای منطقه حاشیه‌نشین باشند اما نه آن حاشیه‌نشینی که نکبت از سر و کله‌اش می‌بارد . من آدم‌های حاشیه‌نشینی می‌شناختم که وقتی وارد خانه و زندگی‌شان می‌شدی، کیف می‌کردی، همه چیزشان ارزان، قسطی و شاید دست دوم اما با سلیقه و دلنشین بود. در مقابل خانه خیلی از آدم‌های پولدار رفته‌ام که فضای خانه و زندگی‌شان حالم را بد می‌کرد. خدا بیامرز علی انصاریان یک روز به من گفت؛ حسین بیا یک فیلم در جنوب شهر بساز تا من بگویم جنوب شهر چیست؛ این جنوب شهر نیست، به خدا همه جنوب شهر اینی نیست که نشان می‌دهند؛ این‌که خانواده‌ها هر کدام از یک گوشه‌ای می‌آیند، یک پتو و بالش بر می‌دارند و کنار هم می‌خوابند را خیلی دیده‌ام و اینها برایم جذاب و ملموس است.


طبق گفته خودتان خانه را بازسازی کردید و محله هم دکور است. قاب‌هایی بسته‌اید که زیبایی‌های بصری درون خانواده را به نمایش بگذارید. اصرار به این فضاسازی با توجه به تضاد محتوا چیست؟

احساس می‌کردم این نگاه مرسوم به حاشیه‌نشینی غلط است. من آدم تصمیم‌گیرنده‌ای در این مملکت نیستم و اعتقادی به این حرف‌ها که فیلمسازی رسالت است هم ندارم. ما خودمان پر از ایرادیم، چه راهکاری می‌توانیم به جامعه بدهیم اما حداقل به‌عنوان یک شهروند و یک انسان دوست دارم در فیلمم امید بدهم. وقتی یک فیلم در حاشیه شهر می‌سازم و آن را در بدترین شرایط نشان می‌دهم، دارم به تک تک آدم‌های آن تلقین می‌کنم که تو خیلی بدبختی، خیلی با بقیه فاصله داری، فرق‌داری و... همین‌ها یواش یواش عقده می‌شود و جایی فوران می‌کند. من می‌دانم این کم بضاعتی و فقر غلط است و حق تو این نیست با این وضع زندگی کنی و در عین حال من هم حق ندارم دائم آن را بر سر تو بکوبم و بگویم خیلی عقبی. در کنار این کم بضاعتی همسایه دلسوزت را هم ببین که وقت نیاز به دادت می‌رسد. من هم احساس وظیفه می‌کنم به او امید بدهم و هم این که معتقدم بخشی از سینما جذابیت بصری، رؤیا و فانتزی است. هالیوود را ببینید تلخ‌ترین فیلم‌هایشان قهرمان دارد، فانتزی و امید دارد. سینمای ما سفت و سخت به سمت رئالیته‌ای‌ رفته که اگرچه در یک دوره‌ای جذاب شد، اما به نظرم یواش یواش دارد پس می‌زند.

انتهای پیام/

 

 

منبع: ایران آنلاین

کلیدواژه: آقای فراستی حاشیه نشین مخاطب عام جنوب شهر فیلم ها یک فیلم آدم ها

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت ion.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «ایران آنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۴۷۶۳۵۴۸ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

تمجید میرجلال‌الدین کزازی از «مست عشق»

میرجلال‌الدین کزازی می‌گوید: فیلم «مست عشق» از اندک فیلم‌هایی است که از دیدنش شادمان و خشنود بوده است.

این استاد زبان و ادبیات فارسی و شاهنامه‌پژوه در حاشیه اکران خصوصی «مست عشق» برای ادیبان و چهره‌های فرهنگی، در گفت‌وگو با ایسنا درباره این فیلم اظهار کرد: از نگاهی فراخ و فراگیر، دید و داوری من درباره این توژینه داستانی یا فیلم این است که دست‌اندکاران و پدیدآورندگان آن در کار هنری که می‌خواسته‌اند کرد، کامدار بوده‌اند. توانسته‌اند به آن آماج‌ها و آرمان‌هایی که در سر می‌پرورده‌اند، دست بیابند. از این دید این فیلم یکی از اندک فیلم‌هایی است که من از دیدن آن، از آغاز تا انجام فیلم، شادمان و خشنود بودم.

 او افزود: آن دریافتی که این هنرمندان از چهره‌ مولانا و منش و کنش او داشته‌اند، در بخشی گسترده در این آفریده هنری بازتاب یافته است. دم‌های دلپذیری را من به هنگام دیدن فیلم گذرانیدم اما چند ویژگی  بیشتر بر من کارگر افتاد؛ بجز کارگردانی که هر چه در فیلم می‌گذرد به راستی به گونه‌ای به او بازمی‌گردد زیرا اوست که سررشته‌ها را در دست دارد، خُنیا یا موسیقی فیلم بسیار  باشکوه ، کارساز و اثرگذار بود، به همان سان فیلم برداری آن. سه دیگر، آوابرداری این فیلم. از دید فنی این سه، نمود بیشتری در چشم من داشت.

 کزازی درباره گفت‌وگوهای بین شمس و مولانا که از دید برخی، شاید برای مخاطب عام دیریاب‌تر باشد و اینکه آیا فیلم توانسته شمایی از مولانا و شمس را به مخاطب عام‌تر معرفی کند، گفت: بیشینه این گفت‌وگوها چون از آبشخورها ستانده شده بود، از ویژگی‌های بسیار پسندیده فیلم شمرده می‌شود اما زبان فیلم، شاید ناچار بوده‌اند من داوری نمی‌کنم، با زبان روزگار مولانا همیشه سازگار نبود، شاید می‌خواسته‌اند که بیننده امروزین بتواند پیوند بیشتری با فیلم بیابد. ببیننده‌ای که با ادب پارسی و زبان مولانا به بسندگی آشنا نیست.

 انتهای پیام  

دیگر خبرها

  • نگاهی به مسایل اقتصادی کشور، در برنامه گفتگوی اقتصادی
  • شیرین مثل «شکرستان»/ پویانمایی که ۱۸ ساله شد
  • رکوردهای شیرین مودریچ و کارلتو در شب شیرینی رئالی‌ها
  • بهترین خوراکی‌ها برای جایگزین کردن آن با شیرینی (فیلم)
  • پارسا پیروزفر، مهران مدیری و الناز شاکردوست رکوردداران روز اول اکران
  • تبلیغات گل درشت در تلویزیون، سینما و شبکه نمایش خانگی به مرز فاجعه رسیده است/ تلویزیون شفاف‌سازی کند
  • شیرینی‌ها و شگفتی‌های کودکان به روایت یک دیدار
  • تمجید میرجلال‌الدین کزازی از «مست عشق»
  • دولت تلخ‌کامی اقشار کم درآمد را به شیرینی تبدیل کند‌
  • «تهران ۲۰» به مطالبات مردم نزدیک‌تر می‌شود